ابن مقله و زندگى عبرت انگيز او - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن مقله و زندگى عبرت انگيز او

محمد بن على بن حسين بن مقله معروف به ابن مقله كاتب در دربار خلفاى عباسى چون المقتدر بالله و القاهر بالله و الراضى بالله در پست وزارت مشغول خدمت بود تا اينكه به در خواست محمد ابن رائق كه از مخالفين ابن مقله بود به امر الراضى بالله دست راست او را بريدند. او براى بريده شدن دستش نوحه و گريه مى كرد و مى گفت : افسوس كه عمرى با اين دست در دربار خلفا خدمت كردم و با همين دست دو دفعه قرآن را از اول تا آخر نوشتم در آخر آن را قطع كردند چنانچه دست دزد را قطع مى كنند، الراضى بالله از اين كار پشيمان شد و ابن قله را آزاد كرد و طبيب دست او را معالجه كرد و ابن مقله دوباره از خليفه خواست كه او را به وزارت بپذيرد و مى گفت : قطع دست مانع وزارت نمى شود. او قلمرا بر بازوى خود مى بست و مى نوشت تا اينكه بجكم تركى وارد بغداد شد او كه از هواداران ابن رائق بود امر كرد زبان ابن مقله را نيز بريدند و حبس كردند. ابن مقله را اشعارى است در شرح حال خود و مرثيه اى براى دستش گفته است منجمله اين شعر است :




  • ما سئمت الحياة لكن توثقت
    بعت دينى لهم بدنياى حتى
    و لقد حطت ماستطعت بجهدى
    ليس بعد اليمين لذة عيش
    يا حياتى بانت يمينى فبينى



  • بايمانهم فبانت يمينى
    حرمونى دنياهم بعد دينى
    حفظ ارواحهم فما حفظونى
    يا حياتى بانت يمينى فبينى
    يا حياتى بانت يمينى فبينى



مى گويد: من به خاطر دنيا دينم را به خلفا فروختم و آنها پس از گرفتن دينم مرا از دنيا نيز محروم كردند. تا توانائى داشتم در حراست جان آنها كوشش كردم ولى آنها جان مرا حفظ نكردند. وقتى دست نباشد ديگر زندگى لذتى ندارد. اى زندگى چون دست راست من از من جداست پس تو نيز از من جدا شو.(157)

/ 362