مبارزه علما و مجتهدين با جريان خطرناك اخبارى گرى - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • جاهل به روز فتنه ره خانه گم كند
    عالم چراغ جامعه و چشم عالم است



  • عالم چراغ جامعه و چشم عالم است
    عالم چراغ جامعه و چشم عالم است



مبارزه علما و مجتهدين با جريان خطرناك اخبارى گرى

حجه الاسلام و المسلمين آقاى سيد ابو الفضل زنجانى گفته است : يك جريان مهم و خطرناكى كه در عالم تشيع در چهار قرن پيش تقريبا در موضوع اجتهاد پيدا شد موضوع اخبارى گرى است و اگر گروهى از علماى مبرز و دلير نبودند، در جلوى اين جريان نمى ايستادند و آن را نمى كوبيدند معلوم نبود كه امروز چه وضعى داشتيم .

مؤ سس اين مكتب ملا امين استرآبادى است كه مرد باهوشى بوده اتباع زيادى از علماى شيعه پيدا كرد. خود اخباريها مدعى هستند كه قدمهاى شيعه تا زمان صدوق همه مسلك اخبارى داشتند ولى حقيقت اين است كه اخبارى گر به صورت يك مكتب با يك سلسله اصول معين كه منكر حجيت عقل باشد و همچنين حجيت و سنديت قرآن ، قرآن را به بهانه اينكه فهم قرآن مخصوص اهل بيت پيغمبر است و وظيفه ما رجوع به احاديث اهل بيت است منكر شود، و همچنين بگويد اجماع بدعت اهل تسنن است پس از ادله اربعه يعنى كتاب و سنت و اجماع و عقل تنها سنت حجت است ، و همچنين مدعى شود كه همه اخبارى كه در كتب اربعه يعنى كافى و من لا يحضره الفقيه و تهذيب و استبصار آمده صحيح و معتبر بلكه قطعى الصدور است ، خلاصه مكتبى با اين اصول بيش از چهار قرن پيش وجود نداشته .

شيخ طوسى در كتاب عده الاصول از گروهى از قدما به عنوان مقلده ياد مى كند و انتقاد مى نمايد ولى آنها مكتبى از خود نداشته اند، علت اينكه شيخ آنها را مقلده مى خواند اين است كه در اصول دين هم به اخبار استدلال كرده اند.

به هر حال مكتب اخبارى گرى صد مكتب اجتهاد و تقليد است ، و آن اهلبيت و صلاحيت و تخصص فنى كه مجتهدين قائلند او منكر است ، تقليد غير معصوم را حرام مى داند، به حكم اين مكتب چون حجت و سند منحصر به احاديث اس ، و حق اجتهاد و اعمال نظر هم نيست ، مردم موظفند به همين اخبار و احاديث عمل كنند و بس .

ملا امين استرآبادى كه موسس اين مكتب است و شخصا مردى باهوش و مطالعه كرده و مسافرت رفته بوده كتابى دارد به نام فوائد المدينة در آن كتاب با سرسختى عجيبى به جنگ مجتهدين آمده ، مخصوصا سعى دارد كه حجيت عقل را منكر شود، مدعى است كه عقل فقط در امورى كه مبدء حسى دارند يا قريب به محسوسات مى باشد (مثل رياضيات ) حجت است ، در غير اينها حجت نيست .

از قضا اين فكر تقريبا مقارن است با پيدايش فلسفه حسى در اروپا، آنها در علوم حجيت عقل را منكر شدند و اين مرد در دين منكر شد، حالا اين فكر را اين مرد از كجا آورده ؟ آيا ابتكار خودش بود يا از كسى ديگر گرفته ؟ معلوم نيست .

دم هست در تابستان 1322 شمسى كه به بروجرد رفته بودم و آن وقت هنوز آقاى بروجردى اعلى الله مقامه در بروجرد بودند و به قم نيامده بودند يك روز سخن از همين فكر اخباريين شد، ايشان در ضمن انتقاد از اين فكر فرمودند كه پيدايش اين فكر در ميان اخباريين اثر موج فلسفه حسى بود كه در اروپا پيدا شد. اين را من آن وقت از ايشان شنيدم ، بعد كه به قم آمدند و درس اصول ايشان به اين مبحث يعنى مبحث حجيت قطع رسيد من انتظار داشتم اين مطلب را از ايشان بشنوم ولى متاسفانه چيزى نگفتند. الان نمى دانم كه اين فقط حدسى بود كه ايشان ابراز مى داشتند يا مدركى داشتند، من خودم تاكنون به مدركى بر نخورده ام و بسيار بعيد مى دانم كه اين فكر حسى در آن وقت از غرب به شرق آمده باشد، ولى از طرف ديگر ايشان هم بى مدرك سخن نمى گفتند: اكنون متاءسفم كه چرا از ايشان استفسار نكردم .

به هر حال اخبارى گرى نهضتى بود بر ضديت عقل ، جمود و خشكى عجيبى در اين مسلك حكم فرما است ، خوشبختانه افراد رشيدى مانند وحيد بهبهانى معروف به آقا كه آقايان آل آقا از نسل ايشان هستند و شاگردان ايشان و بعد هم مرحوم حاج شيخ انصارى اعلى الله مقامه با اين مسلك مبارزه كردند.

وحيد بهبهانى در كربلا بود، در آن وقت صاحب حدائق هم كه اخبارى متبحرى است در كربلا بود و هر دو حوزه درس داشتند، وحيد مسلك اجتهاد داشت و صاحب حدائق مسلك اخبارى گرى ، و قهرا مبارزه سختى بود، بالاخره وحيد بهبهانى صاحب حدائق را شكست داد، مى گويند شاگردهاى مبرز وحيد بهبهانى را قبيل كاشف الغطاء و بحر العلوم و سيد مهدى شهرستانى همه اول شاگرد صاحب حدائق بودند و بعد آمدند به درس وحيد و درس حدائق را ترك كردند.

ولى البته صاحب حدائق يك اخبارى ملايمى است ، خودش مدعى است كه مسلك او با مسلك مرحوم مجلسى يكى است ، متوسط بين اخبارى و اصولى است ، بعلاوه مردى متقى و خدا ترس و با ايمان بوده ، با همه اينكه وحيد بهبهانى با شدت با او مبارزه كرد و نماز جماعت خواندن با او را منع كرد. او بر عكس مى گفت نماز جماعت با آقاى وحيد صحيح است و مى گويند وقت مردن وصيت كرد كه نماز ميت او را وحيد بهبهانى بخواند.

مبارزه شيخ انصارى از اين جهت بود كه يك پى ريزى متقنى براى علم اصول فقه كرد كه مى گويند خودش مى گفت اگر امين استرآبادى زنده بود اصول من را مى پذيرفت .

البته مكتب اخبارى گرى در اثر مقاومتها شكست خورد و الان جز در گوشه و كنارها پيروانى ندارد، ولى همه افكار اخبارى گرى كه به سرعت و شدت بعد از پيدايش ملا امين در مغزها نفوذ كرد دو حدود دويست سال كم و بيش سيادت كرد، از مغزها بيرون نرفته ، الان هم مى بينيد خيلى ها تفسير قرآن را اگر حديثى در كار نباشد جايز نمى دانند، جمود اخبارى گرى در بسيارى از مسائل اخلاقى و اجتماعى و بلكه پاره اى مسائل فقهى هنوز هم حكومت مى كند، فعلا مجال شرح و بسط نيست .

يك چيز كه باعث رشد و نفوذ و طرز فكر اخبارى گرى در ميان مردم عوام مى شود آن جنبه حق به جانب عوام پسندى است كه دارد، زيرا صورت حرف اينست كه مى گويند ما از خودمان حرفى نداريم ، اهل تعبد و تسليم هستيم ، ما جز قال الباقر(ع ) و قال الصادق (ع ) سخنى نداريم ، از خودمان حرف نمى زنيم ، حرف معصوم را مى گوئيم .

شيخ انصارى در فوائد الاصول مبحث برائت و احتياط، از يكى از اخباريين نقل مى كند كه مى گويند: آيا هيچ عاقلى احتمال مى دهد كه در روز قيامت يك بنده اى از بندگان خدا را (يعنب يك اخبارى را) بياورند و از او بپرسند تو چگونه عمل مى كردى ؟ و او بگويد به فرمايش ‍ معصومين عمل مى كردم و هر جا كه كلام معصوم نبود احتياط مى كردم و آن وقت يك همچو آدمى را ببرند به جهنم و از آن طرف يك آدم لاقيد و بى اعتنا به سخن معصوم (يعنى يك نفر اصولى و پيرو مسلك اجتهاد را كه هر حديثى را به يك بهانه طرد مى كند ببرند بهشت ؟! حاشا و كلا .

جوابى كه مجتهدين مى دهند اينست كه اينگونه تسليم ها، تسليم ها به قول معصوم نيست ، تسليم به جهالت است . اگر واقعا محرز بشود كه معصوم سخنى گفته ما هم تسليم هستيم ولى شما مى خواهيد جاهلانه به هر چه مى شنويد تسليم شويد.

در اينجا براى نمونه كه فرق بين طرز فكر جامد اخبارى گلو افتاده باشد، نه فقط در حال نماز بلكه در همه احوال ، يكى از آن احاديث اينست :

الفرق بين المؤ منين و المشركين التلحى .

يعنى فرق بين مسلمان و مشرك تحت الحنك در زير گلو انداختن است .

عده اى از اخباريين به اين حديث و امثال آن تمسك كرده مى گويند هميشه بايد تحت الحنك افتاده باشد، ولى مرحوم فيض با اينكه به اجتهاد خوشبين نبوده در وافى باب الزى و التجمل اجتهادى دارد، مى فرمايد:

در قديم مشركين شعارى داشتند كه تحت الحنك را به بالا مى بسته اند و نام اين عمل را اقتعاط مى گذاشته اند، اگر كسى اين كار را مى كرد معنايش اين بود كه من جزء آنها هستم ، اين حديث دستور مبارزه و عدم پيروى از آن شعار را مى دهد، ولى امروز ديگر آن شعار از بين رفته پس موضوعى براى اين حديث باقى نيست ، حالا برعكس چون همه تحت الحنك را به بالا مى بندند، اگر كسى تحت الحنك را در زير چانه چرخ بدهد حرام است . زيرا لباس شهرت مى شود لباس شهرت حرام است .

در اينجا جمود اخبارى گرى حكم مى كند كه بگوئيم در متن اين حديث دستور تحت الحنك انداختن رسيده و ديگر فضولى است كه ما در اطراف آن حرف بزنيم و نظر بدهيم و اجتهاد كنيم ، ولى فكر اجتهادى مى گويد ما دو دستور داريم : يكى دستور احتراز از شعار مشركين كه روح مضمون اين حديث است و يكى دستور ترك لباس شهرت ، در ايامى كه آن شعار در دنيا موجود بوده و مسلمانها از آن شعار احتراز مى كرده اند بر همه واجب رفته و از شعار بودن خارج شده و در عمل هيچكس تحت الحنك نمى اندازد اگر كسى اين كار را بكند مصداق لباس شهرت است و حرام است . اين يك نمونه است كه خواستم عرض كنم و امثال آن زياد است .

از وحيد بهبهانى نقل شده كه فرمود كه يكوقت هلال ماه شوال به تواتر ثابت شد، اينقدر افرادى آمدند و گفتند ما ماه را ديديم كه براى من يقين حاصل شد، من حكم كردم كه امروز عيد فطر است ، يكى از اخباريين به من اعتراض كرد كه تو خودت نديده اى و اشخاص مسلم العداله هم شهادت نداده اند چرا حكم كردى ؟ گفتم متواتر است و از تواتر براى من يقين پيدا شد، گفت در كدام حديث وارد شده كه تواتر حجت است ؟!!

ايضا وحيد مى گويد: جمود اخباريها به اين حد است كه اگر فرضا مريضى رفته باشد پيش يكى از ائمه و آن امام به او فرموده باشد آب سرد بخور، اخباريها به همه مريض هاى دنيا خواهند گفت : هر وقت مريض شديد و هر مرضى پيدا كريد علاجش آب سرد است ، فكر نمى كنند كه اين دستور مخصوص حال آن مريض بوده نه همه مريضها.

ايضا معروف است كه بعضى اخباريها دستور مى دادند كه به كفن ميت شهادتين بنويسند و به اين صورت بنويسند: اسماعيل اشهد ان لا اله الا الله . يعنى اسماعيل شهادت مى دهد به وحدانيت وارده شده كه حضرت صادق (ص ) در كفن فرزندشان اسماعيل به اين عبارت نوشته بودند، يگر فكر نمى كردند كه در كفن اسماعيل كه اينطور مى نوشتند چون اسم او اسماعيل بود حالا كه مثلا حسن قلى يك رده چرا اسم خودش را ننويسم و اسم ديگرى را بنويسيم . اخباريين مى گفتند اينها ديگر اجتهاد و اعمال نظر و اتكاء به عقل است ، ما اهل تعبد و تسليم و قال الباقر(ع ) و قال الصادق (ع ) مى باشيم از پيش خود دخالت نمى كنيم .(223)

/ 362