مرحوم تاج العلماء داستان مردنش را شرح مى دهد - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مرحوم تاج العلماء داستان مردنش را شرح مى دهد

تاج العلماء مولانا سيد على محمد بن سلطان العلما نصير آبادى از علماى عظام و فقيه اهل بيت عليهم السلام متولد 1264 وفاتش در چهارم ربيع الثانى شب جمعه در سنه 1312 واقع شده در تاريخ وفاتش گفته شده است :




  • حجة الاسلام كهف المسلمين بحر العلوم
    چون على را با محمد جمع بى عاطف كنى
    رابع ثانى الربيعين از سراى روزگار
    گفت هاتف از براى سال فوت آن جناب
    بر زمين افتاده ركن اقدس دين احد



  • آنكه مثلش را نبيند چشم گيتى تا ابد
    حاصل آيد نام آن حبر نبيه مستند
    رفت سوى بارگاه قرب قيوم و صمد
    بر زمين افتاده ركن اقدس دين احد
    بر زمين افتاده ركن اقدس دين احد



مردى موثق نقل كرد: من بعد از خواندن فاتحه در عالم رويا جناب مولانا سيد على محمد تاج العلماء را ديدم كه چند شعرى از اشعار خود خواندند كه الفاظش در خاطرم نيست ولى از مضمون آن اندوهگين شده گريه كردم و چون مى دانستم ايشان وفات كرده اند خواستم از احوال آن جناب چيزى پرسم و چون اين امر به خيال من رسيد آن بزرگوار تبسم كرده فرمود: مى خواهى من احوال خود را بيان كنم ؟ عرض كردم : بلى .

فرمود: من در ساعت سه شب جمعه مردم و از همان وقت فرشته ها در اتاق من جمع شدند، من از تنگى مكان شرمنده شدم پس مردم چنانچه انتظار مى رفت جنازه را به تعجيل برداشتند و همه فرشته ها مشايعت نمودند و مى ديدم كه آن اشخاص همراه جنازه من گريه مى كردند تا آنكه مرا دادند و فرشته ها در غسل دادن شركت كردند تا اينكه مرا در قبر گذاشتند و تلقين مرا جناب علن صاحب خواندند و او آهسته مى خواند ولى من به آواز بلند مى خواندم تا آنكه منكر و نكير نزد من آمدند و من متبسم شدم و گفتم : شما از من مى پرسيد؟ گفتند: نه بلكه ما آمده ايم به تو تبريك بگوئيم و دوباره مباركباد گفتند.

بعد از آن قبر من تا بهشت يك باغ را تيار كردند و همه اشخاص كه به فاتحه خوانى من آمدند ديدم و مولوى سيد محمد حسين خوب منبرى رفت .

عرض كردم : آيا ميل داريد به دنيا برگرديد؟ فرمود: نه فقط محبت اولاد مرا مجبور كرده كه مى آيم و مرا اجازه است كه هر جا خواهم بروم .(267)

/ 362