علامه سيد زين العابدين كاشانى و شهادت او و تعمير كعبه به دست او - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علامه سيد زين العابدين كاشانى و شهادت او و تعمير كعبه به دست او

زين العابدين نور الدين حسينى كاشانى كه در مكه مى زيست و همانجا به شهادت رسيد... از چشم و چراغهاى شيعه است و در رديف شهيدان بزرگ شيعه ، بردانش سرشار و فقه گرانبار و شرافت نسبى و شكوه اجدادى خويش افتخارى جديد بيفزود و آن بر پا كردن يكى از بزرگترين جلوه هاى اسلام و تحكيم بلند پايه ترين بنائى كه دين پاك ما مى شناسد يعنى تعمير خانه خدا كعبه معظمه بود كه شرحش خواهد آمد آوازه اين افتخار در پيچيد و همچنان نور فضل و دانشش مى تابيد و در راه علم پيش مى رفت و بر عظمت مقام خويش مى افزود تا عده اى بر او حسد بردند و از عشق پاكش به خاندان نبوت كينه به دل گرفته دشمنى ورزيدند تا سرانجام او را به خاطر شيعه بودنش در منطقه امام و حرم خدا شهيد كردند و در مقبره اى كه خود از پيش تهيه كرده بود نزديك مزار مولى محمد امين استرآبادى دفن شد.

و اما چگونگى بناى كعبه را علامه نورى دردار السلام چنين آورده است :

با نقل به اختصار از رساله اى كه خود علامه سيد زين العابدين در همين باره نوشته به نام مفرحة الانام تاسيس بيت الله الحرام مى نويسد: چهارشنبه 19 شعبان سال 1039 ه‍ سيل عظيمى از درهاى مسجد الحرام وارد شد و آنرا فرا گرفت و رسيد به كعبه و بالا رفت به اندازه يكصد و دو انگشت بسته روز پنجشنبه تمام ديوار عرض خانه فرو ريخت و از ديوار طولى كه مستجار در آن قرار دارد تقريبا نيمه اش فرو ريخت من با شريف (مكه ) درباره تجديد بناى كعبه به مذاكره پرداختم من گفتم : اين كار بايد به خرج مردم مؤ من و نيكوكار صورت گيرد ولى به صورت ظاهر به اسم سلطان عثمانى باشد او هم قبول كرد اما بعد عده اى او را ترسانيدند تا منصرف گشت ، من در آن ايام به درگاه خدا دعا و زارى كردم كه مرا از سعادت شركت در آن خدمت عظيم محروم نگرداند.

ان اوقات بنده خدائى در خواب ديد كه جنازه سيدالشهداء جلو كعبه نهاده شده است و پيامبر خاتم (ص ) بر او نماز مى خواند و آنگاه به من مى فرمايد اين تابوت را بردار و در اندرون كعبه دفن كن چون خوابش را برايم تعريف كرد چنين تعبيرش نمودم كه امام را فقط امام بايد دفن و وظيفه پرافتخار دفن امام حسين عليه السلام را امام زين العابدين انجام داد بنابراين آن اشاره به اين معنى است كه گذاشتن سنگ اساسى خانه كعبه كه از اختصاصات حضرتش مى باشد به عهده من واگذار شده است دلم آرام گرفت و اطمينان يافتم كه افتخار آن كار عظيم نصيبم خواهد شد.

روز سه شنبه سوم جمادى الاخر 1040 ه‍ شروع كردند به ريختن باقيمانده كعبه و من همراه كارگران مشغول كار بودم از الطاف شگفت آور خداوند متعال اين بود كه همه شان از ناظر و مباشر كه از طرف سلطان عثمانى بودند تا ديگران همه مريد من شده بودند به طورى كه هر چه در مورد كار كعبه به آنان مى گفتم سر نمى پيچيدند تا آنكه همه خانه را فرو ريختند جز ركنى كه حجر الاسود در آن است سنگ روئين و سنگ زيرين آن را دست نزدند. و گفتم بايد نگذاريم كسى پاروى آن بگذارد بر اثر گفته ام از چوب چيزى ساختند و به رويش نهادند.

شب يكشنبه 22 همان ماه تصميم گرفته شد كه فردا صبحش سنگ اساسى كار گذاشته شود، من آن شب به درگاه خدا التماس كردم كه فردا صبحش سنگ اساسى كعبه به دست من نهاده شود و مى انديشيدم كه با وجود شريف و قاضى و نماينده دولت عثمانى و علماى مكه و خادمان كعبه من با اين ناتوانى چگونه مى توانم چنين كارى كنم .

سحرگاه غسل كردم و به مسجد الحرام درآمدم پس از نماز صبح از قضاى الهى و از كرامت ائمه - عليهم السلام - جز مباشرو تنى چند از كارگران هيچ كس نيامد، وقتى مباشرمرا ديد گفت : اى سيد بزرگوار اى زين العابدين سوره حمد را بخوان من آن را خواندم بعد دعائى را كه دعاى (سريع الاجابة ) است ، خواندم و نام حضرت حجت را بردم و سنگ مبارك ركن غربى را برگرفتم در زاويه ركن غربى پس از گرفتن بسم الله الرحمن الرحيم به كار گذاشتم در همانجا كه حضرت ابراهيم نهاده بود.

روز نهم رجب رسيدند به آن سنگ من شخصا به اندازه سه ذرع از سمت ارتفاع در سراسر قسمتى كه ناودان در آن است به كار پرداختم و خدا را سپاس مى برم بر اين توفيق ، سنگى را كه بالاى حجره الاسود بود برداشتند و بعد تلاش كردند براى برداشتن حجرالاسود نتواستند پنداشتى به نظرشان اژدهائى سهمگين مى آمد، دراين روز من سرگرم خواندن دعاى سيفى بودم و بحمدالله 27 بار خواندم و چون مى ترسيدند به آن سنگ صدمه اى برسد از حركت دادنش نوميد شدند. روز بيست و دوم رجب درب را آوردند سيزدهم شعبان ستونهاى سقف را به درون برديم و به داخل ديوارهاى كعبه چهار سنگ نهادم يكى درست در همان گوشه حجر الاسود و ديگرى در حطيم و سومى در محل ولادت اميرالمؤ منين عليه السلام و چهارمى نزديك گوشه ركن يمانى ... (الى آخر داستان كه طولانى است و ما بنا بر اختصار در همين جا اكتفا كرديم ) (289)

/ 362