ملاقات سلطان با شيخ خرقان
معروف است كه وقتى محمود غزنوى حاكم ستمگر و مستبد با لباس مبدل به همراه اياز پيش شيخ ابوالحسن خرقانى رفت ضمن صحبت محمود گفت : دعائى خاص بگو: گفت : اى محمود عاقبتت محمود باد. پس محمود بدره اى زر پيش شيخ نهار شيخ قرص جوين پيش او نهاد و گفت : بخور، محمود همى خائيد و در گلويش مى گرفت شيخ گفت : مگر گلويت را مى گيرد؟ گفت : آرى ، گفت : پس تو مى خواهى كه اين بدره زر تو گلوى ما را بگيرد؟ برگير كه ما اين را سه طلاق داده ايم ، محمود هنگام بازگشت گفت : آن همه دارى اين نيز مى خواهى ؟!زهد و آزادگى محمد بن جرير طبرى
هنگامى كه ابوالهيجاه حمدان ثروتمند معاصر طبرى مبلغ سه هزار درهم براى وى فرستاد طبرى به پولها نگاهى كرد و گفت : آنچه را كه به مكافات و جبران آن توانائى ندارم نمى پذيرم گفتند: غرض تحصيل اجر و ثواب براى بخشنده است ، اما طبرى آنرا به صاحبش باز پس فرستاد.و نيز وقتى ابو على محمد وزير كمى ميوه انار براى طبرى فرستاد طبرى آنرا بين محصلين پخش كرد بار ديگر وزير ده درهم پول فرستاد وى پولها را پس داد و گفت : همان انار براى ما كافى است وزير بهتر از من حال مردم را مى شناسد خودش به محتاجان ببخشد.طبرى زندگى بسيار ساده اى داشت ، فرش مدرس او بوريا بود وقتى او سفارش داد كه ابوالفرج اصفهانى كاتب براى ايوان حصيرى ببافد چون حصير را آورد چهار دينار به او داد. ابوالفرج خواست نپذيرفت گفت : تا نپذيرى حصير را قبول نمى كنم .چرا طبرى هديه وزير و سرمايه دار بغداد را نپذيرفت ؟ براى آنكه مى خواست مستقل باشد و آنچه مى داند بر روى كاغذ آورد و اعتقادات مذهبى خود را فارغ از تمنيات عامه بروز دهد و بر خلاف عقيده همه بتواند جواب بدهد، چنانچه وقتى پيروان احمد حنبل از او پرسيدند: حديث جلوس خداوند بر عرش چيست ؟ او بر خلاف عقيده آنان اين شعر را خواند:
سبحان من ليس له انيس
و لا له فى عرشه جليس
و لا له فى عرشه جليس
و لا له فى عرشه جليس