حسين بن دحمان اشقر گويد در كوچه هاى مدينه در وسط روز راه رفتم و با آواز شعرى مى خواندم ناگهان ديدم مردى با محاسن قرمز سر از درب خانه اى بيرون كرده گفت : اى فاسق ادب را رعايت نكردى ، مانع خواب قيلوله شدى و آشكارا مرتكب كار زشتى شدى ، آنگاه خود آغاز خواندن وتغنى كرد چنان خوب خواند كه من تعجب كردم گفتم : خداوند كارت را اصلاح كند تو اين خوانندگى را از كجا آموخته اى ؟ گفت : من در اول جوانى به سراغ خوانندگان رفته و از آنجا پيروى مى كردم و مى خواستم خوانندگى را شغل خود قرار بدهم ولى مادرم گفت : اى فرزند تو قيافه خوبى ندارى وقتى خواننده قيافه زيبا نداشته باشد مردم به خواندن او توجهى نمى كنند پس تو خوانندگى را رها كرده برو به دنبال فقها و علماى شريعت و شاگردى آنها كن و علم فقه را ياد بگير كه بدى و زشتى قيافه ضررى به آن ندارد، پس خوانندگى را ترك كرده به سراغ فقها رفته علم فقه را آموختم تا به اين مقام رسيدم .گفتم : اصلحك الله يك مرتبه ديگر آن اشعار را برايم بخوان .گفت : اى بدجنس مى خواهى آن را از من ياد بگيرى بعد به مردم بگوئى كه من اين را از مالك بن انس آموخته ام . آنوقت فهميدم كه او مالك بن انس است و تا آنوقت او را نمى شناختم .(مالك بن انس پيشواى مذهبى مالكيهاى اهل سنت و جماعت است ).(83)