ابو محلم شيبانى و تيز هوشى او
الواثق بالله شبى در خواب ديد مثل اينكه از خداوند بهشت مى خواهد و مسئلت مى كند كه خداوند او را به واسطه اعمال بدش به هلاكت نرساند در اين حال گوينده اى به او گفت : لا يهلك على الله الا من قلبه مرت هيچكس بر سر خدا هلاك نشود مگر آنكه قلبش مرت باشد.معنى كلمه مرت را كسى ندانست ، فرستاد نزد ابى محلم محمد بن هشام شيبانى و از او معنى اين كلمه را پرسيد. ابو محلم گفت : مرت زمين قفر و خالى از علف و روئيدنى را گويند و مراد از اين جمله اين است كه كسى كه قلبش خالى از ايمان باشد مستوجب هلاكت است .واثق بالله گفت : چه دليلى دارى به اين معنى از كلام عرب يا از اشعار عربى ابومحلم مقدارى طولانى به فكر فرو رفت در اين بين بعضى از حاضرين شعرى ازبنى اسد خواند:
و مرت مرورات يحار بها القطا
و يصبح دو علم بها و هو جاهل
و يصبح دو علم بها و هو جاهل
و يصبح دو علم بها و هو جاهل