شخصى براى فرزندش علامه شيخ عبدالله مامقانى گفته است روزى در ايام عيد حمام شلوغ بود زياد معطل شدم با حالتى عصبانى بيرون آمدم و قصد شكايت داشتم نگاهم به پيرمردى افتاد كه نيمى از سرش را تراشيده و نيم ديگرش باقى بود خيره شده ديدم كه وى آيت الله مامقانى است سلام كردم و او را به وضعيت سرش آگاه كردم به گمان اينكه وى آگاه نيست ، فرمود: خبر دارم . سلمانى نصف سرم را تراشيد ولى براى اصلاح سر ديگرى رفت تا پس از مدتى باز آيد و اصلاح سرم را به پايان برساند من ديدم كار او در اين روزها زياد است و معطلى من هم تضييع وقت است بيرون آمدم تا به كارهايم برسم و پس از ايام عيد مى روم سرم را كاملا اصلاح مى كنم ، چون اين را شنيدم شكايتم را صرفنظر كرده به دنبال كار خود رفتم .(195)