بوعلى سينا گفته است نوح بن منصور سلطان بخارا را مرضى عارض گشت كه اطبا در آن و اماندند در آن اوقات نام من شهرتى يافته بود و در خدمت سلطان مرا مذكور ساختند و به احضار من فرمان رسيد چون حاضر گشتم با ساير اطباء مشاركت كردم تا عاقبت سلطان عافيت يافت و به اين وسيله به خدمت موسوم گشتم ، روزى از وى خواستم كه مرا رخصت دهد كه به تماشاى كتابخانه اش بروم ، رخصت داد چون داخل گشتم چندين اتاق ديدم در هر اتاقى چندين صندوق بالاى يكديگر چيده . يك اتاق كتب عربيت و شعر، ديگرى فقه ، ديگرى كتب .. و همچنين هر علمى را اتاقى جداگانه بود پس فهرست كتب قدما را به نظر در آوردم و آنچه از آنها مى خواستم برداشتم و بسيار كتاب يافتم كه اكثر مردم نام آنها را نشنيده بودند و من هم قبل از آن نديده بودم و بعد از آن هم نزد كسى نديدم پس مجموع آن كتب را خواندم و بر فوايد آنها ظفر يافتم و مرتبه هر مرد و هر علم مرا معلوم گرديد و چون به سن هيجده سالگى رسيدم از همه اين علوم فارغ گرديده بودم و آن روز حفظ من علوم را بيشتر بود و امروز پخته تر است وگرنه علم يكى است و چيز تازه بر علم من افزوده نشده است .(73)