نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن 5 و 6 جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
أشار إليه فقد حدّه، و من حدّه فقد عدّه، و من قال «فيم» فقد ضمّنه، و من قال «علام» فقد أخلى منه. (3) كائن لا عن حدث، موجود لا عن عدم، مع كلّ شيء لا بمقارنة، و غير كلّ شيء لا بمزايلة، فاعل لا بمعنى الحركات و الآلات، بصير إذ لا منظور إليه من خلقه، متوحّد إذ لا سكن يستأنس به و لا يستوحش لفقده. (4) أنشأ الخلق إنشاء، و ابتدأه ابتداء، بلا رويّة أجالها، و لا تجربة استفادها، و لا حركة أحدثها، و لا همامة نفّس اضطرب فيها (5) حدّ بديد كرده باشد او را، و هر كه حدّ بديد كند او را، بدرستى كه شمرده كرده باشد او را، و هر [كه] گويد: در چه چيز است او بدرستى كه در اندرون چيزى آورده باشد او را، و هر كه گويد: بر چه چيز است او بدرستى كه خالى كرده باشد از او چيزهاى ديگر را. (3) باشنده است نه از بديد آمده، موجود است نه از نبودن، واهمه چيز است نه به پيوستگى بل به احاطه علم، و نه واهر چيز است نه به زايل شدن و دورى، كننده است نه بمعنى حركتها و [به سبب] و آلتها، بينا است [به اشياء]، [براى] آن كه نبود هيچ چيزى [از آنچه آفريده] از خلق او، يگانه است، چون [با كسى] آرام نگرفته بود كه انس گيرد به او و مستوحش نباشد مر نايافتن او را.(4) ابتدا كرد خلقان را و بيافريد ابتدا كردنى و آفريدنى، و ابتدا كرد او را ابتدا كردنى بىانديشه كه جولان داده باشد آن را، و نه آزمايشى كه فايده گرفته باشد از آن، و نه حركتى كه بديد آورده باشد آن را، و نه تردّد نفسى كه جنبان شده باشد در آن. (5) حواله