ابتدعهم خلقا عجيبا من حيوان و موات، و ساكن و ذي حركات، آن فتنه موج كردنى، و مىآميزند در آن آميختنى، پس مباش تو مر مروان را راننده كه راند تو را هر جا كه خواهد پس از بزرگى سال و به آخر رسيدن عمر. (9) پس گفت مر او را عثمان: سخن گوى با مردمان در آن كه مهلت دهند مرا تا كه بيرون آيم به ايشان از مظلمههاى ايشان، پس گفت مر او را امير (عليه السلام): آنچه باشد به مدينه [از بيت المال] پس نيست اجل در او، و آنچه غايب باشد، اجل او رسيدن امر تو است بدان. (10) 165- [و از خطبههاى آن حضرت (عليه السلام) است] [كه] ذكر مىكند در او [از] شگفت آورنده آفرينش طاووس نو بيافريد [خداى تعالى موجودات را] خلقى عجيب: از جانور و جماد، و ساكن و خداوند