روى عن نوف البكالى قال: خطبنا بهذه الخطبة امير المؤمنين عليه السلام بالكوفة و هو قائم على حجارة نصبها جعدة بن هبيرة المخزومى، و عليه مدرعة من صوف، و حمائل سيفه ليف، و فى رجليه نعلان من ليف، و كأن جبينه ثفنة بعير، فقال عليه السلام: الحمد للّه الّذي إليه مصائر الخلق، و عواقب الأمر. نحمده على عظيم إحسانه، و نيّر برهانه، و نوامي فضله و امتنانه، حمدا بگشتن ايشان از حق، و سرگشتگى ايشان در حيرت. (2) 182- [و از خطبههاى آن حضرت (عليه السلام) است] و روايت كرد[ه]اند از نوف بكالى- اسم موضعى است- گفت: خطبه كرد ما را به اين خطبه امير مؤمنان (عليه السلام) به كوفه، و او استاده بود بر سنگى كه نصب كرده بود آن را جعده پسر هبيره مخزومى و بر او بود درّاعهاى از پشم، و حمايل شمشير او پوست درخت خرما، و در هر دو پاى او نعلين بود از پوست درخت خرما، و گوئى كه پيشانى او بود چون زانوى شتر، پس گفت عليه السّلام: شكر و سپاس مر خدا را آنك به او است بازگشت خلق، و سر انجامهاى كار، و حمد گوييم او را بر بزرگى نيكوئى او از اصول نعمتها، و روشنى دهنده حجّت او، و افزايندههاى فضل او و