كأنّي أراهم قوما «كأنّ وجوههم المجانّ المطرّقة»، يلبسون السّرق و الدّيباج، و يعتقبون الخيل العتاق. و يكون هناك استحرار قتل حتّى يمشي المجروح على المقتول، و يكون المفلت أقلّ من المأسور (4) فقال له بعض أصحابه: لقد أعطيت يا أمير المؤمنين علم الغيب فضحك عليه السلام، و قال للرجال- و كان كلبيا: يا أخا كلب، ليس هو بعلم غيب، و إنّما هو تعلّم من ذي علم.و إنّما علم الغيب علم السّاعة، و ما عدّده اللّه سبحانه بقوله: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ [بعضى از اين خطبه] و اشارت مىكند به آن وا وصف كردن تركان گويى كه من مىبينم ايشان را گروهى، گوئى كه روىهاى ايشان سپرهاى تو بر تو كرده [است،] پوشند ايشان حرير سفيد و ديبا را، و سوار شوند اسبان نيكو و تازى را، و باشد آن هنگام آنجا سخت شدن جنگ، تا كه [راه] برود جراحت كرده بر كشته، و باشد رستگار گريزنده كمتر از اسير فرا گرفته. (4) پس گفتند مر او را بعضى اصحاب او: بدرستى كه دادند تو را يا امير مؤمنان علم غيب، پس بخنديد او- عليه السّلام، و گفت مرد را- و بود از قبيله كلبى: اى برادر كلبى، نيست اين علم غيبى، و بدرستى اين در آموختن است از خداوند علم، و بدرستى كه علم غيب علم قيامت است و آنچه در شمار آورد آن را خداى تعالى به گفتار او: «بدرستى كه خدا نزديك او است علم قيامت» پس بداند او تعالى آنچه در رحمها است از