فتداكّوا عليّ تداكّ الإبل الهيم يوم ورودها، و قد أرسلها راعيها، و خلعت مثانيها، حتّى ظننتهم قاتلي، أو بعضهم قاتل بعض لديّ. (1) و قد قلبت هذا الأمر بطنه و ظهره حتّى منعني النّوم، فما وجدتني يسعني إلّا قتالهم أو الجحود بما جاء به محمّد صلّى الله عليه وآله، فكانت معالجة القتال أهون عليّ من معالجة العقاب، و موتات الدّنيا أهون عليّ من موتات الآخرة. (2) 53- [و از سخنان آن حضرت (عليه السلام) است] پس به هم كوفتند بر من چون [به هم] كوفتن شتر سرگشته از تشنگى، آن روز كه وارد شود آن، [و] بدرستى كه بفرستد آن را نگه دارنده آن، و بگشيدند ريسمان آن را، تا كه گمان بردم كه ايشان كشنده مناند، يا بعضى ايشان را كشندهاند بعضى را بنزديك من. (1) و بدرستى كه بگردانيدم و فكر كردم اين امر را، شكم او و پشت او را، تا كه بازداشت خواب را، پس نيافتم كه روا دارم و فراخ گيرم مگر قتال ايشان، يا انكار كردن به آنچه آمد به آن محمّد- درود داد خدا بر او و آل او- پس بود علاج كردن قتال خوارتر بر من از علاج كردن عقوبت، و مردن دنيا خوارتر باشد بر من از مردن آخرت. (2)