قاله لذعلب اليمانى و قد سأله: هل رأيت ربك يا امير المؤمنين فقال عليه السلام: أ فأعبد ما لا أرى فقال: فكيف تراه قال: لا تدركه العيون بمشاهدة العيان، و لكن تدركه القلوب بحقائق الإيمان. قريب من الأشياء غير ملابس، بعيد منها غير مباين، متكلّم لا برويّة، مريد لا بهمّة (1) صانع لا بجارحة. لطيف لا يوصف بالخفاء، كبير لا يوصف بالجفاء، بصير لا يوصف بالحاسّة، رحيم لا يوصف بالرّقّة. تعنو الوجوه لعظمته، 179- [و از سخنان آن حضرت (عليه السلام) است] گفت او مر ذعلب يمانى را، و بدرستى كه سؤال كرد از او- عليه السّلام: هست كه ديدى پروردگار خود را اى امير مؤمنان پس گفت عليه السّلام: اى پرستم آن را كه نبينم پس گفت: چه گونه ديدى او را گفت: در نيابد او را چشمها به مشاهده عيان [و] معاينه، و ليكن در بيابد او را دلها به حقيقتهاى ايمان، [او سبحانه] نزديك است به چيزها نه بساينده، دور است از آن نه جدا شونده، سخن گوينده است بىانديشه، خواهنده [چيزها] است بىهمّت [و قصد]. (1) [درست] كننده است بىآلت، لطيف است نه كثيف [كه] صفت نكنند او را به نهان شدن، بزرگ است [كه] صفت نكنند او را به صفت جفا كردن، بينا است [كه] صفت نكنند او را به حاسّه چشم، رحيم است [كه] صفت نكنند او را به نرم دلى، فروتنى كند روىها براى بزرگى او،