كلّم به بعض العرب و قد أرسله قوم من أهل البصرة لما قرب عليه السلام منها يعلم لهم منه حقيقة حاله مع أصحاب الجمل، لتزول الشبهة من نفوسهم، فبيّن له عليه السلام من أمره معهم ما علم به أنه على الحق، ثم قال له: بايع، فقال: إني رسول من قوم، و لا أحدث حدثا دونهم حتى أرجع إليهم، فقال عليه السلام: أ رأيت لو أنّ الّذين وراءك بعثوك رائدا، تبتغي لهم مساقط الغيث، فرجعت إليهم فأخبرتهم عن الكلإ و الماء، فخالفوا إلى المعاطش 170- [و از سخنان آن حضرت (عليه السلام) است] سخن گفت به اين [كلام] بعض عرب را [كه آن كليب جرمى است]، و بدرستى كه بفرستاد او [را] گروهى از اهل بصره آن گاه كه نزديك شد عليه السّلام [به] آن [مكان، تا] بدانند ايشان از [آن حضرت] حقيقت حال او وا اصحاب جمل، تا زايل شود شبهه از نفسهاى ايشان، پس ظاهر كرد براى او، عليه السّلام از امر خود وا ايشان- [يعنى] اصحاب جمل- آنچه دانست به آن بدرستى كه او [عليه السّلام] بر حقّ است، پس گفت مر او را: بيعت كن، گفت كه من رسولم از قومى، و بديد نكنم كار نو بديد كرده پيش [از] ايشان، تا كه باز گردم با ايشان، [پس] گفت عليه السّلام: اى ديدى تو، اگر بدرستى كه آن گروهانى كه از پس تواند كه بفرستادند تو را براى طلب آب و گياه، تا طلب كنى براى ايشان جاى فرو افتادن باران [را]، پس باز گردى تو با ايشان،