48- و من كلام له عليه السلام عند المسير الى الشّام
الحمد للّه كلّما وقب ليل و غسق، و الحمد للّه كلّما لاح نجم و خفق، و الحمد للّه غير مفقود الإنعام، و لا مكافإ الإفضال. (1) أمّا بعد، فقد بعثت مقدّمتي، و أمرتهم بلزوم هذا الملطاط، حتّى يأتيهم أمري. (2) و قد رأيت أن أقطع هذه النّطفة إلى شرذمة منكم، موطّنين أكناف دجلة، فأنهضهم معكم إلى عدوّكم، و أجعلهم من أمداد القوّة لكم. (3) قال السّيد الرّضىّ رضى الله عنه: يعني (عليه السلام) بالملطاط ها هنا السّمت الذي أمرهم 48- [و از سخنان آن حضرت (عليه السلام) است] نزديك رفتن وا شام شكر و سپاس مر خدا را هر گاه كه در آمد شب و تاريك شد، و شكر و سپاس مر خدا را هر گاه كه ظاهر شد ستاره و غايب شد، و شكر و سپاس مر خدا را كه [نه] گم يافته است انعام او، يعنى دايم است، و نه [مىتوان] مكافات كردن فضلهاى او. (1) پس از حمد و ثنا[ى] خدا به درستى [كه] بفرستادم مقدّمه لشكر خود، و امر كردم ايشان را به ملازم بودن اين راه، تا كه آيد به ايشان فرمان من. (2) و بدرستى كه ديدم كه قطع كنم و بگذرم اين آب فرات را [و بروم] وا گروهى اندك از شما، ساكن شوندگان گرداگرد دجله، پس بر پاى كنم ايشان را وا شما به [سوى] دشمن شما، و گردانم ايشان را از زيادتهاى قوّت [براى] شما. (3) گفت سيّد رضى، خشنود باد خدا از [او]: يعنى مىخواهد، عليه السّلام، به راه [در] اينجا،- راه آنكه