الحمد للّه الّذي جعل الحمد مفتاحا لذكره، و سببا للمزيد من فضله، و دليلا على آلائه و عظمته. (1) عباد اللّه، إنّ الدّهر يجري بالباقين كجريه بالماضين، لا يعود ما قد ولّى منه، و لا يبقى سرمدا ما فيه. آخر فعاله كأوّله. متطابقة أموره، متظاهرة أعلامه (2) فكأنّكم بالسّاعة تحدوكم حدو الزّاجر بشوله: فمن شغل نفسه بغير نفسه تحيّر في الظّلمات و ارتبك في الهلكات، و مدّت به شياطينه في طغيانه، و زيّنت له 157- [و از خطبه آن حضرت (عليه السلام) است] شكر مر آن خدا را آنك گردانيد حمد را كليد به ذكر خود، و سبب براى زيادت كردن از فضل خود، و راه نما بر نعمت خود و بزرگى خود. (1) بندگان خدا بدرستى كه روزگار مىرود به بازماندگان، همچو رفتن او به گذشتگان، باز نگردد آنچه بدرستى پشت فرا كرد از او، و باقى نماند هميشه آنچه در او است، آخر كارهاى نيك او همچو اوّل او است، متّفق و پيشى گرفته [است] كارهاى او، ظاهر و پيدا و يارى دهنده [است] علمهاى او. (2) پس گوئى كه شما مىبينيد قيامت را كه مىراند شما را چون زجر كنند[ه ناقه تندرو]، پس هر كه مشغول كند نفس خود را به غير نفس خود [از امتعه دنيا] سرگشته شود در تاريكىها، و وا دوسيده شود در هلاكتها، و فرو گذارد او را ديوان او در گمراهى او، و بيارايد مر او را بدى عمل او، پس