أمين وحيه، و خاتم رسله، و بشير رحمته، و نذير نقمته. (1) أيّها النّاس، إنّ أحقّ النّاس بهذا الأمر أقواهم عليه، و أعلمهم بأمر اللّه فيه. فإن شغب شاغب استعتب، و إن أبى قوتل. (2) و لعمري، لئن كانت الإمامة لا تنعقد حتّى يحضرها عامّة النّاس، ما إلى ذلك سبيل، و لكن أهلها يحكمون على من غاب عنها، ثمّ ليس آنچه كه ايشان بدرستى كه بكشتند از مسلمانان مانند هم چند عددى آنك در رفتند بدان عدد بر ايشان. (8) 173- [و از خطبههاى آن حضرت (عليه السلام) است] [پيغمبر اكرم] امين وحى او [است]- تعالى- و ختم پيغمبران او، و بشارت دهنده رحمت او، و بيم كننده عقوبت او. (1) اى مردمان بدرستى كه سزاوارترين مردمان به اين امر خلافت، قوىترين ايشان بود بر او، و عالمترين ايشان به امر خدا در آن، پس اگر انكار كرد انكار كنندهاى، آشتى خواهند از او، و اگر باز استاد، قتال كنند [با او]. (2) و سوگند به جان من اگر باشد امامت كه بسته نشود تا كه حاضر آيند بدان جميع مردمان، نباشد وا بستن آن امامت راهى [در هيچ زمان]، و ليكن اهل آن را [بود- يعنى كسانى كه تعيين امامت مىكنند- كه] حكم مىكنند بر آن كس كه غايب [با]شد از آن [وقت