إنّ الوفاء توأم الصّدق، و لا أعلم جنّة أوفى منه و ما يغدر من علم كيف المرجع. (1) و لقد أصبحنا في زمان [قد] اتّخذ أكثر أهله الغدر كيسا، و نسبهم أهل الجهل فيه إلى حسن الحيلة. (2) ما لهم قاتلهم اللّه قد يرى الحوّل القلّب وجه الحيلة و دونها مانع من أمر اللّه و نهيه، فيدعها رأي عين بعد القدرة عليها، و ينتهز فرصتها من لا حريجة له في الدّين. (3) 41- [و از خطبههاى آن حضرت (عليه السلام) است] بدرستى كه وفا دوّم راستى است، و نمىدانم سپرى معتمدتر از وفا، و غدر نكند هر كس كه داند كه چه گونه است باز گشت [به خدا]. (1) و بدرستى كه گشتيم ما در زمانى كه فرا گرفتند بيشتر اهل زمانه غدر را زيركى، و نسبت كنند ايشان را اهل جهالت و نادانى در آن زمان وا خوبترين حيله و چاره. (2) چيست [و چه منفعت است] مر ايشان را بكشاد ايشان را خدا بدرستى كه [مى]بيند [شخص مجرّب و آگاه] وجه حيلت و جز آن حيلت [را، و مىداند كه] باز دارنده[اى است] از امر خدا و نهى او، پس دست بدارد آن [حيلت] را در چشم ديدار پس از توانايى برا [و]، و غنيمت داند فرصت آن را آن كس كه حرجى و تنگى [يى] نيست مر او را در دين. (3)