كبس الأرض على مور أمواج مستفحلة، و لجج بحار زاخرة، تلتطم أو اذيّ أمواجها، و تصطفق متقاذفات همّتها. (42) پس ايشانند اسيران ايمان كه رها نكرد ايشان را از رسن او بگشتن و نه بگرديدن، و نه سستى و نه ضعف، و نباشد در طبقهاى آسمانها [به مقدار] جاى گاه پوستى مگر كه بر او فرشتهاى باشد سجده كننده، يا سعى كننده خدمت، [كه] زيادت مىكنند- بر درازى طاعت به پروردگار خود- دانش [خود را]، و زيادت [مىكند] بىهمتايى خداى ايشان در دلهاى ايشان بزرگى. (43) بعضى از آن خطبه در صفت زمين و گستردن آن بر آب [فرو برد زمين را بر بالاى آمد و شد موجهايى كه مانند حيوان نر بر ماده در حال هيجان بودند] و جولاىها[ى] درياها[ى] آواز كننده، كه به هم مىكوفت رنج رساننده[هاى] موجهاى