أمّا بعد، فإنّ الدّنيا قد ادبرت، و آذنت بوداع، و إنّ الآخرة معرفت [و شناخت من] شما را [به] پشيمانى، و ميراث داد غم در پشيمانى. (13) بكشاد شما را خداى بدرستى كه پر كرديد شما دل مرا [از] زرد آب وريم، و پر كرديد شما سينه مرا [از] خشم، و جرعه داديد مرا جرعه غمها و غصّهها [در] نفسها، و تباه كرديد شما بر من تدبير مرا به نا فرمانى و فرو گذاشتن. (14) تا كه گفتند قريش: بدرستى كه پسر ابو طالب مردى دلير است، و ليكن نيست علم مر او را به حرب كردن، اى عجب از ايشان هست يكى از ايشان سختتر مر او را علاجى و ديرينه[تر] در او مقامى از من (15) بدرستى كه برخاستم من در آن [جنگ] و نرسيده بودم [به] بيست سالگى، و اينك من بدرستى [كه] زيادت شدم بر شصت سالگى و ليكن نيست راى و تدبير مر آن كس را كه [او را] مطيع نباشد. (16) 28- [و از خطبههاى آن حضرت (عليه السلام) است] پس از ثناى خدا بدرستى كه دنيا پشت فرو كرد، و بياگاهانيد به وداع كردن، و بدرستى كه