الحمد للّه الّذي بطن خفيّات الأمور، و دلّت عليه أعلام الظّهور، و امتنع على عين البصير. (1) فلا عين من لم يره تنكره، و لا قلب من أثبته يبصره: سبق في العلوّ فلا شيء أعلى منه، و قرب في الدّنوّ فلا شيء أقرب منه. (2) فلا استعلاؤه باعده عن شيء من خلقه، و لا قربه ساواهم في المكان به. (3) لم يطلع العقول على تحديد صفته، امر كرد ايشان را به ملازم بودن او، و آن كناره فرات است. و گويند مر اين [ملطاط] را نيز مر جانب دريا [را]، و اصل او آنچه يكسان باشد از زمين.و مىخواهد به [كلمه] نطفه آب فرات را و آن از عبارات غريب و عجايب است.49- [و از خطبههاى آن حضرت (عليه السلام) است] شكر و سپاس مر خداى را آنكه مطّلع است پنهانى كارها، و روشن است بر او دلايل ظاهر شدن مخلوقات، و ممتنع است [او] بر در يافتن چشم بينا. (1) پس [نه] چشم آن كس كه نبيند او را انكار كند او را، و نه دل آن كس كه ثابت گرداند [وجود] او را بيند او [را]. سابق گشت در بلندى و وجود، پس نيست چيزى بلندتر از او، و نزديك است به نيكويى در نزديك شدن، نيست چيزى نزديكتر از او. (2) پس نيست بلندى و رفعت او از مكان و جهت [كه] دور گردد از چيزى از خلق، و نه نزديكى او يكسان گرداند خلق را در جاى گاه به او. (3) ديده ور نگردانيد عقلها را بر حد بديد كردن صفت [او]، و باز نداشت عقول را از واجبى