لمّا اجتمع الناس اليه و شكوا ما نقموه على عثمان: سألوه مخاطبته عنهم و استعتابه لهم فدخل عليه السلام على عثمان فقال: إنّ النّاس و رائي و قد استسفروني بينك و بينهم، و و اللّه ما أدري ما أقول لك ما أعرف شيئا تجهله، و لا أدلّك على أمر لا تعرفه. (1) إنّك لتعلم ما نعلم ما سبقناك إلى شيء فنخبرك عنه، و لا خلونا بشيء فنبلّغكه. و قد رأيت كما رأينا، و سمعت كما سمعنا 164- [و از سخنان آن حضرت (عليه السلام) است] آن گاه كه جمع شدند مردم با او، و شكايت كردند آنچه عيب و كراهيّت داشتند بر عثمان، در خواست كردند از او عليه السّلام خطاب كردن با عثمان [را] از [سوى] ايشان، و خواهش كردن [خوشنودى] او را براى ايشان، پس در رفت امير عليه السّلام بر عثمان، پس گفت: بدرستى كه مردمان پس من[اند]، بدرستى كه گردانيدند مرا مصلح و سفير ميان تو و ميان ايشان، و بحقّ خدا كه نمىدانم كه چه گويم من مر تو را، نمىدانم من چيزى را كه ندانى تو آن را، و دلالت نكنم تو را بر كارى كه نشناسى تو آن را (1) بدرستى كه تو مىدانى آنچه دانيم ما، نبرديم سبقت تو را وا چيزى تا خبر دهيم تو را از آن، و خالى نبوديم ما به چيزى تا برسانيم آن [را] به تو، و بدرستى كه ديدى تو چنان كه ديديم ما، و شنيدى تو چنان كه