نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن 5 و 6 جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
سراجا تستدلّ في التماس أرزاقها، فلا يردّ أبصارها أسداف ظلمته، و لا تمتنع عن المضيّ فيه لغسق دجنّته. فإذا ألقت الشّمس قناعها، و بدت أوضاح نهارها، و دخل من إشراق نورها على الضّباب في و جارها، أطبقت الأجفان على مآقيها، و تبلّغت بما اكتسبته من المعاش في ظلم لياليها. (5) فسبحان من جعل اللّيل لها نهارا و معاشا، و النّهار سكنا و قرارا و جعل لها أجنحة من لحمها تعرج بها عند الحاجة إلى الطّيران، كأنّها شظايا الآذان، غير ذوات ريش و لا قصب، إلّا أنّك ترى مواضع العروق بيّنة أعلاما. (6) لها جناحان لمّا يرقّا فينشقّا، و لم يغلظا فيثقلا. تطير و ولدها لا صق بها لا جىء إليها، يقع إذا وقعت، و يرتفع إذا ارتفعت، [را] به روز بر حدقههاى او، و گرداننده است شب را چراغ، كه راه يابد در طلب روزى خود، پس باز نگرداند چشمهاى او را پردههاى تاريكى او، و باز ندارد از [گذشتن] در شب [براى] تاريكى اوّل شب، پس چون بيندازد آفتاب پوشش و پرده خود، و ظاهر شود روشنىهاى روز او، و در رود از روشنى نور آن بر سوسمارها در سوراخ و جاى او، بر نهد پلكهاى چشم را بر گوشه چشم خود، و نفقه كند بدانچه كسب كرد او را از معايش و زندگانى در سياهى شبهاى آن. (5) پس منزّه است آن كه بكرد و بيافريد شب را براى او روز و زندگانى، و روز را آرام و قرار و بكرد و بيافريد مر او را پرها از گوشت او [كه] بر بالا شود بدان نزديك حاجت وا پريدن، گويى كه آن، زيادتهاى گوشها [است] نه خداوندان پر و نه ناى [است]- يعنى استخوانى كه پر بر او رسته باشد- مگر آن كه بينى تو جايگاههاى رگها ظاهر شده نشانهها[ى آن]. (6) مر او را دو پر [است] آن گاه كه باريك نشدند تا شكافته شوند، و ستبر نشدند تا گران شوند، مىپرد و فرزند و بچّه او دو سيده به او، و پناه داده وا او