نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن 5 و 6 جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
أهضم أهل الدّنيا كشحا، و أخمصهم من الدّنيا بطنا، عرضت عليه الدّنيا فأبى أن يقبلها، و علم أنّ اللّه أبغض شيئا فأبغضه، و حقّر شيئا فحقّره، و صغّر شيئا فصغّره.(17) و لو لم يكن فينا إلّا حبّنا ما أبغض اللّه، و تعظيمنا ما صغّر اللّه، لكفى به شقاقا للّه، و محادّة عن أمر اللّه. (18) و لقد كان (عليه السلام) يأكل على الأرض، و يجلس جلسة العبد، و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العاري، و يردف خلفه. (19) و يكون السّتر على باب بيته فيكون فيه التّصاوير فيقول: يا فلانة- لإحدى أزواجه- غيّبيه عنّي، فإنّي إذا نظرت إليه بشكست دنيا را شكستنى، و به عاريت نداد او را به نظرى، نزارترين اهل دنيا [بود] به پهلو، و گرسنهترين ايشان از دنيا به شكم، عرضه كردند بر او دنيا [را] پس سر باز زد كه قبول كند آن را، و دانست كه خداى تعالى دشمن است چيزى را پس دشمن داشت او آن را، و حقير داشت [او سبحانه] چيزى [را] پس حقير داشت [او] آن را، و خرد داشت [خداى تعالى] چيزى را خرد داشت [او] آن را. (17) و اگر نبودى در [ميان] ما مگر دوستى ما آن چيزى كه دشمن داشت خدا [آن را]، و بزرگ داشت ما آن را كه خرد داشت خدا آن را، هر آينه بس باشد به آن مخالفت مر خدا را و خلاف كردن از فرمان خدا. (18) و بدرستى كه بودى (عليه السلام) كه خو[ر]دى بر زمين، و نشستى همچو نشستن بنده، و دوختى بدست خود نعل خود را، و پينه كردى به دست خود جامه خود را، و بر نشستى خر برهنه را، و در پس خود نشاندى كسى را. (19) و بودى پرده[اى] بر در خانه او پس بودى در او صورتها، پس گفتى: اى فلانه- از زنان خود را- غايب گردان از من، بدرستى كه چون من نظر كنم به