نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن 5 و 6 جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
و الباطن لا يقال: فيما (2) لا شبح فيتقضّى، و لا محجوب فيحوى.لم يقرب من الأشياء بالتصاق، و لم يبعد عنها بافتراق، لا يخفى عليه من عباده شخوص لحظة، و لا كرور لفظة، و لا ازدلاف ربوة، و لا انبساط خطوة، في ليل داج، و لا غسق ساج، يتفيّأ عليه القمر المنير، و تعقبه الشّمس ذات النّور في الكرور و الأفول، و تقليب الأزمنة و الدّهور، من إقبال ليل مقبل، و إدبار نهار مدبر. (3) قبل كلّ غاية و مدّة، و كلّ إحصاء هستى، نگويند مر او را از چه [ظاهر شد] و باطن [است] كه نگويند در چه [پنهان شد] (2) نه كالبدى است كه تمام شود و [به] نهايت رسد، و نه باز داشته[اى است] كه جمع آورند او را، نزديك نشد به چيزها [به] با هم دوسيدن، و نشد دور از آن به جدا شدن، پنهان نيست بر او از بندگان او: باز كردن گوشه چشمى، و نه باز گرديدن گفتنى، و نه فرا پيش شدن پشتهاى، و نه گسترده شدن گامى، در شبى سياه، و نه [در] ظلمت شب ساكن، باز گردد و شود بر آن [شب] ماه روشنى دهنده، و در [پى] آيد او را آفتاب خداوند نور در باز گرديدن و فرو شدن، و گرديدن زمانها و روزگارها، از روى آوردن شبى رو آورنده، و پشت بدادن روز پشت دهنده. (3) [ذات واجب الوجود] پيش [از] هر غايتى و مدّتى [است]، و هر شمردن و عدّ[تى]، منزّه است از آنچه نسبت و دعوى كنند حدّ بديد