در تعريف عمارت و مدح صاحب ناصرالدين طاهر
دولتش را چو چرخ استيلا بوى باسش مشام فتنه نيافت نه معاليش پايمال قياس كار عزمش به ساختن آسان دست جودش هميشه بر سر خلق كرده چرخش به سرورى تسليم رايت او به جنبش اندك روزگارش به طبع گفته بگير بسته با حكم از قضا بيعت داشته شير چرخ را دايم به بزرگيش كاينا من كان كرده دوش يهود را تهديد تا جهان لاف بندگيش زدست از عجب لا اله الا الله اى قضا بر در تو جويان جاه مسرع حكم تو زمانه نورد كوه را با طلايه ى حلمت جيش عزمت دليل بوده بسى رايتت آيتى است حق گستر رتبت كلك دست تو بفزود
رتبت كلك دست تو بفزود
همتش را چو بحر استظهار رخت برداشت رنگش از رخسار نه اياديش زيردست شمار غور حزمش به يافتن دشوار پاى خصمش مدام بر دم مار داده دهرش به بندگى اقرار خانه پرداز فتنه ى بسيار هرچه رايش به حكم گفته بيار گفته با كلك او قدر اسرار سايه ى شير رايتش به شكار داده يك عزم و يك زبان اقرار احتساب سياستش به غيار سرو ماندست و سوسن از احرار چون كنند آفتاب را انكار وى قدر بر در تو خواهان بار شعله ى باس تو ستاره شرار گشته قايم جهادهاى وقار فتنه را در مضيقها به عار قلمت معجزيست باطل خوار تا جهان را مشير گشت و مشار
تا جهان را مشير گشت و مشار