در مدح صاحب نظام الدين محمد
اى جهان را حزم تو حصن حصين دى نه آن چندان تهاون كرده ام هستم از تشوير آن يك خارجى هست خونم زان گنه بر تو حلال با لبى بر هم بر خرد و بزرگ حق همى داند كز آن دم تاكنون آن گنه كارم كه نتواند نمود گر مرا اندر نيابد عفو تو گرچه گشتستم ز خذلانى كه رفت چون همى دانى كه مي كرد آن نه من من چه كردم آنچه آن آمد ز من تا نباشد شام را آار صبح قدرت از گردون گردان بردهقدر بخت را دست نكوخواهت به دست
بخت را دست نكوخواهت به دست
ملك ودين را راى تو پشت تمام كان بدين خدمت پذيرد التيام تا ابد با خويشتن در انتقام هست عمرم زين سبب بر من حرام با سرى در پيش پيش خاص و عام نيز برناورده ام يكدم به كام آسمان در عذر جرم من قيام ماندم با اين ندامتها مدام درخور صدگونه تاديب و ملام عفو فرماى و كرم كن چون كرام تو چه كن آنچ از تو آيد والسلام باد دايم صبح بدخواهت چو شام رايت از خورشيد تابان برده نام چرخ را پاى بدانديشت به دام
چرخ را پاى بدانديشت به دام