قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح صاحب جلال الدين احمدبن مخلص





  • گفتمش چون گفت هرگز ديده اى اى ساده دل
    رعد را معنى ديگر نيست الا قهقهه
    تا چه كردستند بحر و كان به جاى دست او
    صاحبا صدرا خداوندا چه خوانم در ندات
    مي نيارم از ره فكرت رسيدن در تو واى
    خسرو صاحب قران طوطى كه از انصاف تو
    ملك او را هست رايت چون سكندر را خضر
    هركجا با تيغ چونان شد چنين كلكى قرين
    هركجا تيغى چنان كلك چنين را شد معين
    تيغ او كلك ترا هر ساعتى گويد ببين
    آن حشم كز اختيار آسمان بيرون شدند
    وان كسان كابناى شاهانشان غلامى كرده اند
    آنكه زر شد در مسام كان ز بيم او عرق
    وانكه نشنيدى پيام آيتى در شان عدل
    تا نه بس گر تو بوى در خدمت اين پادشاه
    سكه را لب گشته از شادى نامش خنده ناك
    ملك را راى تو گر افزون كند نشگفت ازآنك
    عالمى معمور خواهد شد ز عدل تو چنانك
    صاحبا من بنده را بي خدمت ميمون تو گرچه انعام تو عام آمد اداى شكر آن
    گرچه انعام تو عام آمد اداى شكر آن



  • فتوى از محض كرم مفتى ز ابناى لام
    برق چون در نسبت دستش نخندد بر غمام
    اين چنين كو مي كشد زين هر دو مسكين انتقام
    كز علو پايه وصفت مي نگنجد در كلام
    چون توان بر آسمان آخر شدن از راه بام
    باز را تيهو هوا خواهست و شاهين را حمام
    تيغ او را هست كلكت چون ملكشه را نظام
    چرخ در فرمان برى بالله اگر خايد لگام
    فتنه جو در خوابگه حقا اگر سازد مقام
    كار من كشور گشادن كار تو دادن نظام
    داده اند اكنون به دست اختيار تو زمام
    گشته اند اكنون به سمع و طاعتت يكسر غلام
    مي رود رازش كنون پيشت عرق وار از مسام
    مي برد اكنون ز عدلت سوى مظلومان پيام
    من همى بينم كه زايد توامان جاهت مدام
    خطبه را رخ گشته از تاير ذكرش لعل فام
    صيد كم نايد چو مستظهر بود از دانه دام
    عون تو بيرون نهد رخت خرابى از مدام
    هيچ شب حامل نشد الا به صبحى همچو شام خاصه اندر ذمت من بنده دارد حكم وام
    خاصه اندر ذمت من بنده دارد حكم وام


/ 463