در مدح صاحب ناصرالدين طاهر
زيبا بود آن سخن كه باشد صدرالوزراء ميدالملك درياى كرم نماى صافى ممدوح ائمه و سلاطين معمور به حشتمش اقاليم چون باد صبا به خلق نيكو از خون مخالفان طاغى آلوده هژبر را بران مكشوف به كوشش و به بخشش در قبضه ى علم او مهمات يك عالم و صدهزار جاهل عقل و نظرش سر مساعى در مسكن علم و عدل ساكن مجموع مكارم و معالى اى هر ملكى ترا مخاطب نام تو چو آفتاب معروف درگاه تو عام را مطامع گردون به ستايش تو مايل گفتار ترا ائمه عاشق منشور تو درج پر جواهر
منشور تو درج پر جواهر
ديباچه ى آفرين صاحب دست و دل و ديده ى مراتب خورشيد فرح فزاى صائب مشهور مشارق و مغارب منصور به دولتش كتايب چون ابر سخى به دست واهب وز مغز محاربان حارب اندوده عقاب را مخالب مشعوف به قادم و به ذاهب در سايه ى صدق او تجارب يك صادق و صدهزار كاذب جود و كرمش در مواهب بر مركب قدر و جاه راكب قانون مفاخر و مناقب وى هر ملكى ترا مخاطب كام تو چو روزگار غالب ايوان تو خاص را مكاسب اختر به پرستش تو راغب ديدار ترا ملوك طالب ايوان تو چرخ پر كواكب
ايوان تو چرخ پر كواكب