در مدح صدر كمال الدين محمد
بزرگوارا من بنده را به دولت تو اگر نه راى تو بودى به رويم آوردى نظر به چشم كرم كن به هركه باشد ازآنك عتاب چون تويى اندر ازاى طاعت من مرا اگر به خلاف تو متهم كردند به خون زرق مرا پيرهن بيالودند هميشه تا كه بسيطست خاك را ميدان بسيط اين به مراد تو باد در بد و نيك نتايج قلمت فتنه بند و قلعه گشاى ترا به تربيت من زبان چو سوسن تر به كلك مشكل گردون گشاى و دشمن بند موافقت چو موالى نديم شادى و عز
موافقت چو موالى نديم شادى و عز
نماز شام امل گشت بامداد پگاه سپيدكارى گردون هزار روز سياه قضا به عين رضا مي كند سوى تو نگاه حدي حمله ى شيرست و حيله ى روباه بر آن دروغ تمامست اين قصيده گواه وگرنه پاكتر از گرگ يوسفم به گناه هميشه تا كه محيطست چرخ را خرگاه محيط آن به رضاى تو باد بي گه و گاه لطايف سخنت جان فزاى و حاسدكاه مرا به خدمت تو پشت چون بنفشه دوتاه به عدل حرمت ايمان فزاى و كفران كاه مخالفت چو معادى قرين ناله و آه
مخالفت چو معادى قرين ناله و آه