در صفت قصر و باغ منصوريه و مدح ناصرالدين طاهر
آن فلك جاه ملك مرتبه كز بدو وجود آنكه در خاصيت انصافش اگر خوض كند وانكه در ناصيه ى روز نبيند تقدير اى زمان بي عدد مدت تو دور قصير آفتابى اگر او چون تو شود زايد نور عفوبخشى نبود چون كرمت عذرپذير گر چو خورشيد شود خصم تو گو شو كه شود ور برآرد به مل مار به افسون ز زمين تا جهان را نبود از حركت آسايش مجلس لهو تو پر مشغله و هو ياهو هست فرمانت روان بر همه اطراف جهان
هست فرمانت روان بر همه اطراف جهان
فلكش پاى سپر شد ملكش دست گراى سخن كاه نگويد ابدا كاه رباى از كجا ز آينه ى راى ممالك آراى وى جهان بي مدد عدت تو دست گزاى آسمانى اگر او چون تو بود ابت راى فتنه بندى نبود چون قلمت قلعه گشاى دست قهرت به گل حاده خورشيدانداى اژدهاى فلكى را چه غم از مارافساى در جهان ساكن وز اندوه جهان مي آساى خانه ى خصم تو پر ولوله و ها يا هاى در جهان هرچه مراد تو بود مي فرماى
در جهان هرچه مراد تو بود مي فرماى