قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح ناصرالملة والدين ابوالفتح طاهر





  • اگر چه دل هدف تير محنت است و غمست
    ز روزگار خوشست اين همه جز آنكه لبم
    خدايگان وزيران مشرق و مغرب
    سپهر فتح ابوالفتح طاهر آن صاحب
    پناه ملت و پشت هدى و ناصر دين
    جهان خواجگى و خواجه ى جهان كه به جاه
    زمانه ملكى كز كلك و خاتمش در ملك
    ز بار حلمش در جرم خاك استسلام
    ز قدر اوست كه تار سپهر با پودست
    قضاش گفت به دستت دهم زمام جهان
    قدر نمود كه حكم تو بر قضا فكنم
    در آن رياض كه طوبى نمود سايه به خلق
    در آن مصاف كه خيل ملائكه صف زد
    به خط طاعت و فرمان درش وحوش و طيور
    ايا سپهر نوالى كه پيش صدق سخات
    به پيش رفعت تو چرخ گوييا پست است
    ايا زمانه مالى كه امر و نهى ترا
    تو آن كسى كه ز بهر نا و مدحت تو
    به درگه تو فلك را گذر به پاى ادب عيار قدر تو آن اوجها كه بر گردون
    عيار قدر تو آن اوجها كه بر گردون



  • وگرچه تن سپر تيغ آفتست و بلاست
    ز دست بوس خداوند روزگار جداست
    كه در وزارت صاحب شريعت وزراست
    كه بر سپهر كمالش سپهر كم ز سهاست
    كه دين و ملت ازو جفت نصرتست وبهاست
    به خواجگان ممالك برش علو و علاست
    هزار بند و گشاد و هزار برگ و نواست
    ز تف قهرش در طبع آن استسقاست
    ز عدل اوست كه خار زمانه با خرماست
    زمانه گفت كه او خود جهان مستوفاست
    سپهر گفت كه او خود به نفس خويش قضاست
    چه جاى غمزه ى بيد وكرشمهاى گياست
    چه حد خنجر هندى و نيزه ى بطحاست
    به زير سايه ى عدل اندرش رجال و نساست
    سخاى ابر دروغ و نوال بحر دغاست
    به جاى دانش تو عقل گوييا شيداست
    به روزگار بدارند و كار دست و دهاست
    به مادح تو پر از روزگار مدح و ناست
    به جانب تو قضا را نظر به عين رضاست عيال دست تو آن موجها كه در درياست
    عيال دست تو آن موجها كه در درياست


/ 463