در مدح سيد سادات
كبر تو كم است و كبريا بيش آن روز كه عمر در غم مرگ نيلوفر تيغ چشمها را از نسبت فعل سايه گيرد از ساغر خوف تشنه ى جنگ جانهاى مبارزان ز تنها اين خاطر من ز غيبت تو دل در غم خدمت تو يك دم تا آمد مرگ جان غمگين زنهار مرا مگو كه رو رو در غيبت تو خوش است ما را آخر به طريق لطف يكبار در خدمت ديگران چه كوشى در جستن كرده گرد عالم در شكر علاء دين و دولت از حضرت ما كه روى كونست تا فائده ى نبات يابند حكم تو گسسته باد يارب
حكم تو گسسته باد يارب
از كبر نه اى ز كبريايى معزول بود ز خوش لقايى چون لاله كند به كم بقايى در صدمت صور صوت نايى سيراب شود ز بي رجايى بينند ز تيغ تو جدايى محروم ز پادشا ستايى نايافته از عنا رهايى گشته ز هواى تو هوايى تو در خور شهر و بوريايى آن به كه بدين طرف نيايى بنويس كه خيز چند پايى چون بنده ى خاندان مايى گردنده چو سنگ آسيايى پيوسته چرا شكر نخايى دورى ز چه روى مي نمايى اشكال زمينى و سمايى ار علت چونى و چرايى
ار علت چونى و چرايى