در مدح صدر سعيد خواجه سعدالدين اسعد و عرض اخلاص
به كريمى و لطف و رحمت حق كه مرا در وفاى خدمت تو چمن بوستان نعت ترا كه ز مدح و نا و شكر و دعا آنچه گفتند حاسدان به غرض خاك نعل ستور تو بر من زانكه دانم كه پيش همت تو سبب خدمت تو از دل پاك پس اگر ز اعتماد در مستى تو پسندى كه رد كنى سخنم چكنم بازگيرم از تو مديح چه حدي است از تو برگردم چون به عالم تويى مرا مقصود پس بگويند بنده را حاشاك اى جوادى كه خاك پايت را عفو فرماى گر مل گنهم
عفو فرماى گر مل گنهم
كه گنه كار را اميدورست نه به شب خواب و نه به روز خورست خاطرم آن درخت بارورست دايمش بيخ و شاخ و برگ و برست به سر تو كه جملگى هدرست بهتر از توتياى چشم سرست آفرينش به جمله بي خطرست جان من بسته بر ميان كمرست حالتى اوفتاد كان سيرست چون منى را به چون تويى نظرست بنده را آخر اين قدر بصرست الله الله دو قول مختصرست از در تو بگو دگر گذرست مردكى ريش گاو كون خرست بوسه ده گشته هركه تاجورست خون شپير و كشتن شپرست
خون شپير و كشتن شپرست