بامدادان نفس حيوان كرده قربان در منى با سياهى سنگ كعبه همبر آيد در شرف سعد ذابح بهر قربان تيغ مريخ آخته چون بره كيد به مادر گوسپند چرخ را بي زبانان با زبان بي زبانى شكر حق در سه جمره بود پيش مسجد خيف اهل خوف آمده در مكه و چون قدسيان بر گرد عرض پيش كعبه گشته چون باران زمين بوس از نياز عيد ايشان كعبه وز ترتيب پنج اركان حج رفته و سعى صفا و مروه كرده چار و سه پس براى عمره كردن سوى تنعيم آمده حاج را ديوان اعمال است وانگه عمره را كعبه در دست سياهان عرب ديده چنانك آنچه ديده دشمنان كعبه از مرغان به سنگ بهترين جايى به دست بدترين قومى گرو نى ز ايزد شرم و نى از كعبه آزرم اى دريغ در طواف كعبه چون شوريدگان از وجد و حال ذات حق سلطانان و كعبه دار ملك چون ز راه مكه خاقانى به يرب داد روىبنده خاقانى سگ تازى است بر درگاه او بنده خاقانى سگ تازى است بر درگاه او
ليك قربان خواص از نفس انسان ديده اند سرخى سنگ منى كز خون حيوان ديده اند جرم كيوانش چو سنگ مكى افسان ديده اند سوى تيغ حاج پويان و غريوان ديده اند گفته وقت كشتن و حق را زباندان ديده اند سنگ را كانداخته بر ديو غضبان ديده اند عرش را بر گرد كعبه طوف و جولان ديده اند و آسمان را در طوافش هفت دوران ديده اند ركن پنجم هفت طوف چار اركان ديده اند هم بر آن ترتيب كز سادات و اعيان ديده اند هم بر آن آئين كه حج را ساز و سامان ديده اند ختم اعمال و فذلك هاى ديوان ديده اند چشمه ى حيوان به تاريكى گروگان ديده اند دوستان كعبه از غوغا دو چندان ديده اند مهره ى جاندار و اندر مغز عبان ديده اند جاى شيران را سگان سور سكان ديده اند عقل را پيرانه سر در ام صبيان ديده اند مصطفى را شحنه و منشور قرآن ديده اند پيش صدر مصطفى انى حسان ديده اندبخ بخ آن تازى سگى كش پارسى خوان ديده اند بخ بخ آن تازى سگى كش پارسى خوان ديده اند