در ستايش اتابك منصور فرمانرواى شماخى و ابوالمظفر شروان شاه
ببين بزم عيدى چو ايوان قيصر صراحى نوآموز در سجده كردن قدح لب كبود است و خم در خوى تب چو ده عاق فرزند لرزان كه هر يك رسن در گلو بر بط از چوب خوردن رباب از زبان ها بلا ديده چون من سيه خانه ى آبنوسين نائى مگر باد را بند سازد سليمان خم چنبر دف چو صحراى جنت ببين زخمه كز پيش كيخسرو دين به گردون در افتد صدا ارغنون را جهان زيور عيد بربندد از نو رود كعبه در جامه ى سبز عيدى چو كعبه است بزمش كه خاقانى آنجا چو راوى خاقانى آوا برآردسر خسروان افسر آل سلجق سر خسروان افسر آل سلجق
كه چنگش سيه پوش مطران نمايد يكى رومى نو مسلمان نمايد چرا زخمه تب لرزه چندان نمايد ز آزار پيرى پشيمان نمايد چو طفل رسن تاب كسلان نمايد بلا بيند آنكو زبان دان نمايد به نه روزن و ده نگهبان نمايد كه باد مسيحا به زندان نمايد در او مرتع امن حيوان نمايد به كين سياوش چه برهان نمايد مگر كوس شاه جهانبان نمايد مگر مجلس شاه شروان نمايد مگر بزم خاقان ايران نمايد سگ تازى پارسى خوان نمايد صرير در شاه ايران نمايدكه سائس تر از آل ساسان نمايد كه سائس تر از آل ساسان نمايد