ميخش از روم در عرب فكند نعش از آن گرد سندسى سازد دشمن بد نهاد فعل سگى ديو كژ كژ به مردم انديشد مغ كه از رخ نقاب شرم انداخت دست نمرود بين كه ناك كفر سنگ تهمت نگر كه دست يهود به رعيت ملك همان انداخت لاجرم امتش همان خواهند تا زمين بر كتف ز خلعت روز تا سپهر از ستارگان بر سر دولتش باد تا بساط جلالقدرتش باد تا طراز كمال قدرتش باد تا طراز كمال
گردش از چين به بربر اندازد بر سر هر سه دختر اندازد بر شه شير پيكر اندازد فحل بد بد به مادر اندازد ناحفاظى به خواهر اندازد در سپهر مدور اندازد بر مسيح مطهر اندازد كه به امت پيمبر اندازد كه به مختار حيدر اندازد طيلسان مزعفر اندازد شب گهر تاب معجر اندازد بر زمين مكدر اندازدبر سپهر معمر اندازد بر سپهر معمر اندازد