بهرام ننگرد به براهام چون نظر آن كش غرض ز باديه بيت الحرم بود آن كس كه يافت طوبى و طرف رياض خلد اين شعر هر كه بشنود از شاعران عصر كو عنصرى كه بشنود اين شعر آب دار چندان بمان كه ماه نو آيد عيان ز شرق بادت سعادت ابد و با تو بخت را بخت تو خواب ديده ى بيدار تا ز امن تو شاد خوار عافيتى تا وباى غم عدل تو آن طراز كه بر آستين ملكخصمان اسير قهر تو تا هم به دست قهر خصمان اسير قهر تو تا هم به دست قهر
بر خان و خوان لنبك سقا برافكند كى چشم دل به حله و احيا برافكند طرفه بود كه چشم به طرفا برافكند زهره ز رشك صاحب انشا برافكند تا خاك بر دهان مجارا برافكند وز سوى غرب صبح تلالا برافكند مهرى كه جان سعد به اسما برافكند بر چشم فتنه خواب مهنا برافكند طاعون به طاعن حسد آوا برافكند هر روز نو طراز منا بر افكندبنيادشان خداى تعالى برافكند بنيادشان خداى تعالى برافكند