وقتى او را از رفتن به خراسان منع مي كردند مشتاقانه اين قصيده را سرود - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وقتى او را از رفتن به خراسان منع مي كردند مشتاقانه اين قصيده را سرود





  • جانم آنجاست به درياى طلب غرقه مگر
    گر چو خرگوش كنم پيرى و شير چه سود
    بهر فردوس خراسان به در دوزخ رى
    بازگردم چو ستاره كه شود راجع از آنك
    باز پس گردم چون اشك غيوران از چشم
    مشتري وار به جوزاى دو رويم به وبال
    بوى مشك سخنم مغز خراسان بگرفت
    گوى من صد پى از آن سوى سر ميدان شد
    فيد بيفايده بينم رى و من فيد نشين
    روضه ى پاك رضا ديدن اگر طغيان است
    ور به بسطام شدن نيز ز بي سامانى است
    اين دو صادق خرد و راى كه ميزان دلند
    وين دل و عقل كه پيكان ره توفيقند
    دارم اخلاص و يقيم كام پرستى نكنم
    عقل و عصمت كه مرا تاج فراغت دادند
    منم آن كاوه كه تاييد فريدونى بخت
    دلم از عشق خراسان كم اوطان بگرفت
    از وطن دورم و اميد خراسانم نيست
    ويحك آن موم جدا مانده ز شهدم كه كنون فتنه از من چه نويسد كه مرا دانش و دين
    فتنه از من چه نويسد كه مرا دانش و دين



  • كوه گيرم كه سوى كان شدنم نگذارند
    كه چو آتش به نيستان شدنم نگذارند
    چه نشينم كه به پنهان شدنم نگذارند
    مستقيم ره امكان شدنم نگذارند
    كه ز غيرت سوى مژگان شدنم نگذارند
    چكنم چون سوى سرطان شدنم نگذارند
    مي رود بوي، گر ايشان شدنم نگذارند
    گر چه با گوى به ميدان شدنم نگذارند
    كه سوى كعبه ى ايمان شدنم نگذارند
    شايد ار بر ره طغيان شدنم نگذارند
    پس سران بي سر و سامان شدنم نگذارند
    بر پى عقرب عصيان شدنم نگذراند
    بر سر شه ره خذلان شدنم نگذارند
    كان دو شيرند كه سگبان شدنم نگذارند
    بر سر منصب ديوان شدنم نگذارند
    طالب كوره و سندان شدنم نگذارند
    وين دل و عشق به اوطان شدنم نگذارند
    كه بدان مقصد كيهان شدنم نگذارند
    محرم مهر سليمان شدنم نگذارند دو رقيبند كه فتان شدنم نگذارند
    دو رقيبند كه فتان شدنم نگذارند


/ 529