در بند و سور او بين چل برج آسمانى در برجهاش بوده ميقات پور عمران كرده به اعتقادى در برجهاش منزل مانا كه برج كسرى هست آسمان دنيا تا ز اربعين بروجش زينت نيافت آدم دندانه هاى برجش يك يك صفا و مروه دراجه ى حصارش ذات البروج اعظم انصاف ده كه در بند ايمان سراست دين را از كشتگان زنده ز آن سو هزار مشهد آن قبه ى مكارم وين قبله ى معالى در قبه مهد مهدي، در قبله عهد عيسى ذات المعاد خرم، خير البلاد عالم دخلش خراج خزران، خيلش غزات ايران گويند پر ز عقرب طاس زر است حاشا عاق ربست كورا خوانده است جاى عقرب عقرب ندانم اما دارد مال ارقم شهرى به شكل ارقم با صد هزار مهرهتا نام آن زمين شد هم سد هم آب حيوان تا نام آن زمين شد هم سد هم آب حيوان
خيز از در مهاجر تا برج فيد بنگر ميلاد پور مريم، ميعاد پور هاجر افلاك چون ستاره سيمرغ چون كبوتر كز نور ينزل الله دارد كمال بيمر در اربعين صباحش طينت مخمر سر كوچه هاى شهرش صف منى و مشعر ديباچه ى ديارش سعد السعود ازهر سقف و سراى ايمان ديوار و دشت كافر وز ساكنان مرده زين سو هزار مشعر آن فرضه ى معلي، وين روضه ى منور در فرضه روض جنت، در روضه حوض كور بيت الحرام اني، دار السلام اصغر جمعش سواد اعظم، رسمش جهاد اكبر كز حرمتش فلك را عقرب فكند نشتر كز فر اوست مه را برقع ز فرش عبقر در ديده چون گوزنان ترياق روح پرور از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمرالقاب سيف دين شد هم خضر و هم سكندر القاب سيف دين شد هم خضر و هم سكندر