مجلس هر دو ركن را خوانند هر دو فتاح و رمز را مفتاح دو على عصمت و دو جعفر جاه وز سوم جعفر ار سخن رانم هر دو از هيبت و هبت به دو وقت هر دو برجيس علم و كيوان حلم خود بر اين هر دو قطب مي گردد شرع را زين دو قطب نيست گزير هر دو چون كوه و گنج خانه ى علم بحر در كوه بين كنون پس از آنك هر دو زنبور خانه ى شهوات چون على كاينه نگاه كند هر دو ركنند راعى دل من اين به تبريز ز آب چشمه ى خضر آن برى قالب مرا چو مسيح اين مرا زائر، آن مرا عائذ چه عجب كامده است ذو القرنين بر در پير شاه مرو گشاى شاه سنجر شدى به هر هفتهشمس نزد اسد رود مادام شمس نزد اسد رود مادام
كعب احبار و كعبه ى اخبار هر دو سردار و علم را بندار اين يكى صادق آن دگر طيار بر مك از آن خويش دارد عار همچو گل خاضع و چو مل جبار هر دو خورشيد جود و قطب وقار فلك شرع احمد مختار كه فلك راست بر دو قطب مدار هر دو بحر از درون ول زخار كوه در بحر ديده اى بسيار كرده غارت چو حيدر كرار دو على بين به علم وحى گزار عمر آن بين مراعى عمار كرده جلاب جان و من ناهار داد ترياك و روح من بيمار اين مرا مخلص، آن مرا دل دار به سلام برهمنى در غار ارسلان آمد و ندادش بار به سلام دو كفش گر يك بارروح سوى جسد رود هموار روح سوى جسد رود هموار