در ستايش ملك الرسا شمس الدين محمودبن علي - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در ستايش ملك الرسا شمس الدين محمودبن علي





  • جوزا صفت دو گانه هزار آفتاب زاد
    هست آدم دگر پدر همتش چنانك
    گل گونه ى رخ امل آن خون كنند و بس
    هر ناخنيش معن و هر انگشت جعفرى است
    ابر از حيا به خنده فرو مرد برق وار
    عزمش همى شكنجه كند كعب كوه را
    بر چشمه ى كرم شد و سد نياز بست
    هر دم هزار عطسه ى مشكين زد از ترى
    مرغى است همتش كه جهان راست سايه بان
    بر سر برند غاشيه چون عبهرش سران
    هست آفتاب زرد و شفق چون نگه كنى
    ساعات بين كه بر ورق روز و شب رود
    بالاى هفت خيمه ى پيروزه دان ز قدر
    انديشه نردبان كند از وهم و بر شود
    بر خوان همتش جگر آز مي خورد
    او شير و نيستانش دوات است لاجرم
    در هيچ جا ز شهر خراسان مكرمت
    بگذار استعارت از آنجا كه راستى است
    محمود بن على است چو محمود و چون على محمودوار بت شكن هند خوانش از آنك
    محمودوار بت شكن هند خوانش از آنك



  • هر گه كه رفت همت او در بر سخاش
    حواى ديگر است كنون مادر سخاش
    كز حلق بخل ريخت سر خنجر سخاش
    پس معن جود چون نهم و جعفر سخاش
    كو زد قفاى ابر به دست تر سخاش
    تا گنج زرفشان دهد اندر خور سخاش
    پس خضر جود خوانم و اسكندر سخاش
    مغز جهان ز رايحه ى عنبر سخاش
    بر هفت بيضه ى ز مى از يك پر سخاش
    كز سيم و زر شده است جهان عنبر سخاش
    تب برده ى گشاده رگ از نشتر سخاش
    كو بيست و چار سطر شد از منظر سخاش
    ميدان گهى كه هست در آن عسكر سخاش
    از منظر سپهر به مستنظر سخاش
    دندان تيز سين كه شده است افسر سخاش
    برد تب نياز به نيشكر سخاش
    كس پنج نوبه نازده چون سنجر سخاش
    ار من كند نظير خراسان خور سخاش
    من هم اياز جودش و هم قنبر سخاش تاراج هند آز كند لشكر سخاش
    تاراج هند آز كند لشكر سخاش


/ 529