در شكايت و عزلت - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

خاقانی شروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در شكايت و عزلت





  • مرا سجده گه بيت نبت العنب بس
    مرا مرحبا گفتن سفره داران
    قدح ها ملا كن به من ده كه من خود
    نه نه مي نگيرم كه ميگون سرشكم
    سگ ابلق روز و شب جان گزاى است
    ندارم سر مى كه چون سگ گزيده
    كشش خود نخواهم من آهنين جان
    هم از دوست آزرده ام هم ز دشمن
    مسيحم كه گاه از يهودى هراسم
    چنانم دل آزرده از نقش مردم
    گريزد ز شكل عصا مار و گويد
    قفا چون ز دست امل خوردم اكنون
    به بزغاله گفتند بگريز، گفتا
    همه حس من يك به يك هست سلطان
    من آن دانه ى دست كشت كمالم
    من آبم كه چون آتشى زير دارم
    بديدم عيار جهان كم ز هيچ است
    سياه است بختم ز دست سپيدش
    ز بيم فلك در ملك مي پناهم چو روز است روشن كه بخت است تارى
    چو روز است روشن كه بخت است تارى



  • كه از بيت ام القرى مي گريزم
    نبايد، كز آن مرحبا مي گريزم
    ز قوت اللسان برملا مي گريزم
    كه خود زين مى كم بها مي گريزم
    ازين ابلق جان گزا مي گريزم
    جگر تشنه ام از سقا مي گريزم
    كه از سنگ آهن ربا مي گريزم
    پس از هر دو تن در خدا مي گريزم
    گه از راهب هرزه لا مي گريزم
    كه از نقش مردم گيا مي گريزم
    عصا شكلم و از عصا مي گريزم
    ز تيغ اجل در قفا مي گريزم
    كه قصاب در پى كجا مي گريزم
    از اين سگ مشام گدا مي گريزم
    كزين عمرساى آسيا مي گريزم
    ز ننگ زمين در هوا مي گريزم
    ازين بهرج ناروا مي گريزم
    ور اين پير ازرق وطا مي گريزم
    ز ترس تبر در گيا مي گريزم به شب زين شبانگه لقا مي گريزم
    به شب زين شبانگه لقا مي گريزم


/ 529