قصيده اى مشتمل بر سى و يك بيت سرود و براى او فرستاد كه اولش اين است «اى سپهر قدر را خورشيد و ماه وى سرير فضل را دستور و شاه» «افضل الدين بوالفضايل بحر فضل فيلسوف دين فزاى كفر گاه» خاقانى در جواب وى گفته است
اگر خرى دم ازين معجزه زند كه مراست كمان گروهه ى گبران ندارد آن مهره اگرچه هرچه عيال منند خصم منند كه خود زبان زبانى به حبس گاه جحيم محققان سخن زين درخت ميوه برنددعاى خالص من پس رو مراد تو باد دعاى خالص من پس رو مراد تو باد
دمش بيند كه خر، گنگ بهتر از گويا كه چار مرغ خليل اندر آورد ز هوا جواب ندهم الا انهم هم السفها دهد جواب به واجب كه اخسوا فيها وگر شوند سراسر درختك داناكه به ز ياد توام نيست پيشواى دعا كه به ز ياد توام نيست پيشواى دعا