خاقانى خاك جرعه چين است وز در درى نار ساز است خاقان كبير ابوالمظفر در گردن صفدران خزران دريا ز كفش غريق گوهر با موكبش آب شور دريا باكو به دعاى خيرش امروز باكو به بقاش باج خواهد شمشيرش از آسمان مدد يافت گشتاسب معونت از پسر خواستاين قطعه كنم به مدح تضمين اين قطعه كنم به مدح تضمين
جام زر شاه كامران را شروان شه صاحب القران را سر جمله شده مظفران را افكنده كمند خيزران را او گوهر تاج گوهران را ماند عرق تكاوران را ماند بسطام و خاوران را خزران و رى و زره گران را فتح دربند و شابران را كاورد به دست دختران راكاستاد منم سخنوران را كاستاد منم سخنوران را