خرسند شو به ملكت خرسندى ازوجود اسكندر و تنعم ملك دو روزه عمر بي طعمه و طمع به سر آور چو كرم بيد زنبور خانه ى طمع آلوده شد مشور هم جنس در عدم طلب اينجا مجوى از آنك خودباش انيس خود مطلب كس كه پيل را دانى چه كن ز ناخوش و خوش كم كن آرزو خود را درم خريد رضاى خداى كن پرواز در هواى هويت كن از خرد از لا رسى به صدر شهادت كه عقل را لا ز آن شد اژدهاى دوسر، تا فرو خورد بنمود صبح صادق دين محمدى دندان هاى تاج بقا شرع مصطفاست آنجا كه دم گشاد سرافيل دعوتش آنجا كه كوفت دولت او كوس لااله آن شاهد لعمرك و شاگرد فاستقم آدم به گاهواره ى او بود شير خوار در دين شفاى علت عامل براى حق هم عيب را به عالم اشرار پرده پوشاو سرو جويبار الهى و نفس او او سرو جويبار الهى و نفس او
خاسر شناس خسرو و طاغى سمر طغان خضر و شعار مفلسى و عمر جاودان چون كرم پيله سر چه كنى در سر دهان زنبور وار بيش مكن زين و آن فغان نيلوفر از سراب نداده است كس نشان هم گوش بهتر از پر طاووس پشه ران سيمرغ وش ز ناكس و كس گم كن آشيان دامن ازين خداى فروشان فرو نشان بر تله ى هوا چه پرى از تل هوان از لا و هوست مركب لاهوت زير ران هر شرك و شك كه در ره الا شود عيان هين در ناش باش چو خورشيد صد زبان عقل آفرينش از بن دندان كند ضمان جان باز يافت پير سرانديب در زمان آواز قد صدقت برآمد ز لامكان مخصوص قم فانذر و مقصود كن فكان ادريس هم به مكتب او گشته درس خوان زى حق شفيع زلت آدم پى جنان هم غيب را ز عالم اسرار ترجمانچون سرو در طريقت هم پير و هم جوان چون سرو در طريقت هم پير و هم جوان