تا به نواى مديح وصف تو برداشتم بهر خواص تو را مائده ى خوش مذاق هست طريق غريب اينكه من آورده ام خصم نگردد به زرق هم سخن من از آنك گر ز درت غايبم جان بر تو حاضر است بر محك رغبتم بيش مزن بهر آنك نقش كژ من مبين خاصه كه دانسته اى نايدت از بود من هيچ غرض جز سخن بر در صدر تو باد خيمه زده تا ابدشهر بد انديش باد خاصه شبستان او شهر بد انديش باد خاصه شبستان او
رود رباب من است روده ى اهل ريا ساختم از جان پاك بنگر و در ده صلا اهل سخن را سزد گفته ى من پيشوا همدم بلبل نشد بوالعجب از گندنا مهره چو آمد به دست مار به كف گو ميا رد شده ى عالمم قلب همه دست ها سر لان تسمع خير من ان ترى نيستم از مدح تو هيچ عوض جز دعا لشكر جاه و جلال موكب عز و علاموقف خسف عظيم موضع مرگ فجا موقف خسف عظيم موضع مرگ فجا