خصم از سپاهت ناگهي، جسته هزيمت را رهى خاك عراق است آن تو، خاص از پى فرمان تو مگذار ملك آرشي، در دست مشتى آتشى اى بر ز عرشت پايگه، بر سر كشان رانده سپه تيغت همه تن شد زبان، با دشمنت گفت از نهان الحق نهنگ هندويي، دريا نماى از نيكويى هم سال آدم آهنش، در حله ى آدم تنش از هند رفته در عجم، ايران زمين كرده ارم چون مريم از عصمتكده رفته مسيحش آمده اى حاصل تقويم كن، جانت رصد ساز سخن باد از رصد ساز بقا، تقويم عمرت بي فنا چتر تو با نصرت قرين، چون سعد و اسما همنشين حرز سپاهت پيش و پس، اسماء حسنى باد و بس با بخت بادت الفتي، خصم تو در هر آفتى لشكر گهت بر حاشيت، گوگرد سرخ از خاصيت خاك درت جيحون ار، شروان سمرقند دگر از لفظ من گاه بيان، در مدحت اى شمع كيان امروز صاحب خاطران، نامم نهند از ساحرانبر رقعه ى نظم دري، قائم منم در شاعرى بر رقعه ى نظم دري، قائم منم در شاعرى
چون جسته از نقب ابلهي، جان برده كالا ريخته نوشى است آن بر جان تو، از جام آبا ريخته خوش نيست گرد ناخوشي، بر روى زيبا ريخته در چشم خضر از گرد ره، كحل مسيحا ريخته كاى هم به من در يك زمان، خون تو حاشا ريخته صحنش چو آب لولويي، از چشم شهلا ريخته آن نقطه بر پيراهنش، چون شير حوا ريخته بر عاد ظلم از باد غم گرد معادا ريخته نخل كهن زو نو شده، وز نخل خرما ريخته خصمت چو تقويم كهن فرسوده و اجزا ريخته بر طالعت رب السما، احسان والا ريخته اسماء حق سعد برين، بر سعد و اسما ريخته بر صدر اسما هر نفس انوار اسما ريخته از ذوالفقارت اى فتى خونش مفاجا ريخته بر تو ز گنج عافيت عيش مهنا ريخته خاك شماخى از خطر، آب بخارا ريخته گنجى است از سمع الكيان، در سمع دانا ريخته هست آبروى شاعران، زين شعر غرا ريختهبا من بقايم عنصري، نرد مجارا ريخته با من بقايم عنصري، نرد مجارا ريخته